خبرگزاری مهر، گروه استانها: احمد منظمی باافتخار آفرینی و افتخارآفرینی با احمد بیگانه نبود. جوان شاهرودی که در اوج فعالیت ورزشی در رشته کشتی تنبهتن رقبا، در میانه دهه ۷۰، آن روزها که همهچیز بوی سادگی میداد، پهلوانی میکرد اما سرنوشت برایش بهگونهای رقم خورد که این بار در میدانی دیگر پهلوانی کند.
هفته ناجا بهانهای برای دیدار از خانواده شهدا
هفته ناجا بار دیگر بهانهای ایست تا به خانه احمد سری زد با پدرش گفتگو کرد، آلبوم عکسهایش را ورق زد، از لابهلای خاطراتی که حدود دو دهه از آنها میگذرد، حرفهایی که بوی تازگی میدهند را بیرون کشید و آنها را بو کرد و دوباره در آلبوم حافظه خانواده منظمی قرارداد، خانوادهای که سرنوشتشان با نیروی انتظامی و تامین امنیت مردم عجین است، پدر احمد، خود بازنشسته نیرو است و احمد دلاورانه نام شهید ناجا را بر پیشانی دارد.
احمد سربند افتخار را با گردنآویز پهلوانی دارد این را کمتر کسی تجربه میکند، اما اگر او بخواهد میشود ... برگ اول زندگیاش در سالهای میانی دهه ۵۰ رخ داد در میانه مبارزات انقلابی وقتی دست بر زانو زد تا بر روی دو پا بایستد، آفتاب انقلاب از گوشه افق پدیدار و در حال طلوع کردن بود، کودکیاش اما درست مصادف با جنگ شد، پدرش حاج علیاکبر نیز پلیس و مامور حفظ امنیت مردم بود از آن پلیسهای وظیفهشناس که در کتابها دربارهشان مینویسند اما الگو برای فرزند ... شاید همین برای احمد کافی بود.
علاقه پدر به ورزش، خیلی زود پای احمد را به تشک کشتی رساند سالهای اواخر دهه ۶۰ زمانی بود که برای روحیه بخشیدن به نوجوانان آن زمان چه راهی بهتر از ورزش را میتوانستی بیابی و دراینبین منش پهلوانی میطلبد تا جوان، یا به دنبال کشتی برود و یا باستانی؛ احمد گزینه نخست را انتخاب کرد مثل همیشه که در انتخاب گزینههای نخست، درست عمل میکرد.
پدر احمد از روزهای نوجوانی او میگوید
دیدار با خانواده شهدا بهانه نمیخواهد اما گاهی باید مناسبتهایی را به فال نیک گرفت تا به این خانوادهها سلامی کرد بهانه این بار، حضور مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان، معاون فرهنگی وی، جانشین فرماندهی انتظامی شاهرود و مسئول خبرگزاری مهر استان سمنان در منزل شهید نیروی انتظامی، احمد منظمی است.
پدر احمد درباره علاقه او به فرزند و علاقه فرزند به او میگوید: رابطه خوبی داشتیم مخصوصاً به دلیل اینکه من مأمور نیروی انتظامی بودم و وقتی احمد به سن سربازی رسید بیمیل به تجربه کار پدر نبود درنهایت برای خدمت مقدس سربازی به سیستان و بلوچستان اعزام شد.
وی ادامه میدهد: کشتی از علائق او بود، بسیار هم در این زمینه استعداد داشت، جوانی خوشصورت و البته بدنی ورزیده داشت و در اخلاق نیز برازنده بود، منش پهلوانی خاصی داشت فرایض دینی برایش مهم بودند از او راضی بودم اما حتی یکلحظه همفکرش را نمیکردم که سربازی او را از من جدا کند من ۳۰ سال در ناجا با سختی و راحتی، تلخی و شیرینی، دشواری و سهلی خدمت کردم بارها و بارها درخطر بودم اما هیچگاه افتخار بندگی خالصانه خدا در لباس جانبازی را هم نداشتم اما او از من سبقت گرفت و السابقون شد.
۱۰ روز سرنوشتساز برای احمد
حاج علیاکبر منظمی همچنین میگوید: مدت سربازیاش با سختی برای ما گذشت چراکه راه دور بود در ناجای زاهدان خدمت میکرد و بعد مسافت بسیار ما و مخصوصاً مادرش را میآزرد اما چارهای نبود همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه در ماه آخر سربازی برایش اتفاقی رخ داد و خودروی حامل وی واژگون میشود و احمد به بیمارستان منتقل میشود.
پدر احمد میگوید: صورتش جراحات عمیقی برداشته و استخوان فکش شکسته بود به همین دلیل او را جراحی کردند، در این فاصله غذاهای آبکی را با نی به دهانش میریختیم، چند روزی تا بهبودی نسبی او طی شد و تنها حدود ۱۰ روزبه پایان سربازیاش مانده بود که به او گفتم دیگر نمیخواهد بروی و من این مدت را نیز برایت مرخصی استعلاجی میگیرم.
پدر احمد درباره اصرار پسرش به بازگشت و حضور در محل خدمت میگوید: اصرار داشت که باید بروم، کارها زیاد هستند پس برای همین به زاهدان بازمیگردم، چند روز دیگر در زاهدان بود، این ۱۰ روز سرنوشتساز آخر سربازیاش بود یعنی دقیقاً یک هفته و دو شبانهروز تا ترخیص زمان داشت هرچه اصرار کردیم نتوانستیم جلوی او را بگیریم و درنهایت رفت.
روایت پدر احمد از شب حادثه
پدر این شهید شاهرودی ناجا میگوید: احمد درنهایت با اصرار خودش به زاهدان بازگشت آن زمان سرباز پاسگاه شهری بود و نه هنگ مرز بانی و برای بازدید و اشرار، درگیری با قاچاقچیان و مواردی ازایندست اعزام میشدند، احمد با همان صورت بانداژ شده و با وضعیتی که درد داشت و هنوز بهبود پیدا نکرده بود راهی زاهدان شد.
حاج اکبر میگوید: بهبود نسبی برایش حاصلشده بود یعنی غذا میخورد اما به نظر من نیازمند استراحت بیشتر بود، هرچند خود من هم همینگونه بودم یعنی اگر مشکلی هم برایم پیش میآمد با سرسختی و لجاجت به سرکار بازمیگشتم، درنهایت رفت و شبی برای اعزام به مأموریت همراه چند کادر و سرباز دیگر به منطقهای در سیستان و بلوچستان اعزام میشوند فرمانده احمد با توجه به وضعیتی که برای صورتش به وجود آمده بود به وی میگوید حال که اصرار داری با ما بیایی پس بنشین پشت فرمان و پیاده نشو امشب فقط رانندگی کن.
وی ادامه میدهد: گویا فرمانده او نیز اصرار داشته که احمد نیاید اما خودش با لجاجت میگوید من میآیم و درنهایت تصمیم میگیرند رانندگی کند، از جزئیات عملیات درگیری آنها با پاتک اشرار خیلی اطلاعاتی در دسترس نیست اما پس از درگیری و شدت گرفتن آن احمد در حال تغییر مکان خودرو گویا مورد اصابت گلولهای قرار میگیرد که از بدنه ماشین عبور میکند این گلوله در پشت او و درست در ریهاش فرو میرود اما حیات مادی احمد آنجا به اتمام نمیرسد.
شهادت نصیب احمد شد حسرت نصیب ما
پدر شهید منظمی میگوید: تیر به ریه احمد خورده بود و او بهسختی نفس میکشید که به بیمارستان منتقلش کردند و بعد نیز تهران، ما به دیدارش رفتیم حالش خوب بود کاملاً نفس میکشید هیچ جای دیگری از بدنش نیز زخمی نشده بود و حال مساعدی داشت، ما با نذر و نیاز وقتی حال او را دیدیم خیالمان راحت شد که رو به بهبود است و خوشحال شدیم.
حاج علیاکبر ادامه میدهد: پزشکان از حال عمومی او راضی بودند و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد، روز سوم به بیمارستان رفتیم و گفتند گویا مشکلی برای تنفسش پیشآمده و باید به بخش دیگری منتقل شود و عصر آن روز خبر شهادتش را در ناباوری به ما دادند، فکرش را نمیکردم روزی لقب پدر شهید را بگیریم آنهم هشت سال پس از جنگ تحمیلی...
او میگوید: شهادت نصیب احمد شد حسرت نصیب ما ... احمد بهعنوان شهید ناجا در درگیری با اشرار درحالیکه یک هفته دیگر به اتمام سربازیاش مانده بود رفت ...، در لحظه خبر شهادتش این اصرار او برای اعزام به منطقه مدام جلوی چشمم میآمد از کجا میدانست که رفتنی است چرا آنقدر اصرار داشت، او میتوانست در خانه بخورد و بخوابد و این ۱۰ روز را در استعلاجی بگذراند، امروز در سرکاری بود، زن و بچه داشت و ما هم نوه، اما چه شد که رفت؟ او چه دید؟ یکباره با جراحاتی در بدن به استقبال شهادت رفت و این چیزی جز سعادت نمی تواند باشد.
شهدا زنده هستند
مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان در این دیدار خطاب به پدر شهید منظمی با تاکید بر اینکه:گفت شهدا زنده هستند و ما به این اصل حقیقی باور داریم چراکه شهدا زندههایی هستند که نزد خدای متعال روزی میخورند و شاهد بر اعمال ما، گفت: از سوی دیگر ما معتقد هستیم که خداوند عنایت خاصی به خانواده شهدا داشته و آنها را در زمره برگزیدگان خودش قرار داده است چراکه افتخار شهادت، مقولهای بزرگ برای ما است که نصیبت هرکسی نمیشود.
حجتالاسلام علی شکری درباره نقش تربیت اسلامی در پرورش فرزندان صالح، بیان کرد: خانواده شهدا قطعاً ازلحاظ تربیت فرزندانشان ملاحظاتی را رعایت کردهاند که خدای متعال آنها را در صف برگزیدگان خود قرار داده است، همچنین شهید، مظهر تربیت اسلامی صحیح خانوادگی است که این امر باید مدنظر والدین جوان جامعه ما قرار گیرد.
وی افزود: امام خمینی(ره) در روایتی مضمونی رادارند که میگوید «شهید همنظر الی وجه الله حجاب را شکسته است همانطور که انبیاء حجاب را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد» این جایگاه شهید در نگاه ایشان است که باید به آن افتخار کرد.
شهدای ناجا جان برکفانه به استقبال شهادت میروند
سرهنگ علی ربیعی جانشین فرمانده انتظامی شاهرود نیز در این دیدار ضمن اشاره به شهدای ناجا بهمثابه جان برفکان حوزه امنیت جامعه تأکید کرد: نیروی انتظامی مملو از نیروهای مخلص و متدینی است که جانبرکف درراه امنیت پایدار جامعه و دفاع از مرزهای ایران اسلامی به استقبال شهادت میروند.
وی همچنین با تاکید بر اینکه شهدای ناجا جان برکفانه به استقبال شهادت میروند این روحیه ناجا در سراسر کشور ایران اسلامی است، افزود: امثال شهید منظمی که در دوران خدمت چه در لباس مقدس سربازی و چه بهعنوان کادر نیروی انتظامی همیشه در راه امنیت پایدار ایران اسلامی در برابر تهدیدات ایستادگی کردهاند تا عزت، عظمت، شرف، امنیت و آرامش را برای مردم به ارمغان آورند.
احمد دایره طلایی کشتی را با پهلوانیهایش ترک کرد تا در دایره پهلوانان ایران اسلامی، شهدای گرانقدر بایستد در کنار کسانی که مدال خوش رنگ طلای شهادت را بر سینهدارند شهدایی از جنس نور، شهدایی از جنس لباس سبزها ... که جایگاهشان نزد خدا بسیار رفیع است در کنار همه پهلوانان ...
نظر شما